دیوان اشعار

صلاح الدین احمد لواسانی

سعدیا

بیابانگرد
دیوان اشعار صلاح الدین احمد لواسانی

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

سعدیا

 

قریب چهار دهه هست ، شدیم آدمایی که فقط شعار میدهیم . روزه می گیریم. سفره های آنچنانی پهن می کنیم . مهمونی های اینچنینی برگزار می کنیم و ....... قراموش کردیم. دست های خالی و شکم های گرسنه واقعی رو . این شعر رو نوشتم بلکه ام ، یک کمی به خودمون اومدیم.

با دلی تخت . مست و مستانه
پشت دیوار های هر خانه
رُک و، رو راست ، بی چک و چانه
میزنیم لقمه های جانانه ؟

چه به ما ، کودکی غمکین
که ندارد ، سفره ای رنگین
وز غم و درد سینه اش سنگین
میزنیم لقمه های جانانه ؟

دسته ای پاکت و، درونش فال
دختری خسته و، پریشان حال
خب به ماچه؟ می رود از حال
میزنیم لقمه های جانانه ؟

مادری، کو رسیده جان بر لب
شب یلداست شام او هرشب
چه کنم سُرخِ صورتش از تب
میزنیم لقمه های جانانه ؟

گور بابای ملت خسته
مردم ، مستحق و پا بسته
ما که داریم ، حزب و هم دسته
میزنیم لقمه های جانانه ؟

سعدیا زین سخن کنون چه اثر
که یکی پیکراست ، کل بشر
هر قدر ،غُر زنی و، توپ و تشر
میزنیم لقمه های جانانه ؟

 


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : دو شنبه 1 دی 1399 | 12:44 | نویسنده : بیابانگرد |

چون چربی و قند و اوره بالاست

آن کهنه پزشک ، گفته روشن

خواهی  چو شوی  سلیم  و ایمن

هرگز  نخوری، برنج  وروغن

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست

            

گفته است بکن  ز گوشت  پرهیز

حتی ،  اگر است  ،  خرد و ناچیز

این  است  ترا  ز بنده  تجویز

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست

            

از دنبه  مخور  ، بلای  جون  است

دشمن به  تن و به  جوی خون است

دان خوردن آن  ، عین جنون است

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست

            

هان ، گوش  به من همین قدرکن

از کله و پاچه ، بس حذر کن

اندیشۀ  خوردنش ، بدر کن

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست

           

تو قند و شکر مجو که زهر است

قتاله نرین  ، فسون  دهر است

هرکس بخورد به خویش قهر است

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست

             

هی ، غره  نشو  چو کنت و لُردی

گر خامه و شیر و ماست، بُردی

ور  چرب  بود. بدان  که مُردی

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست

            

این  نسخه ما بلا عوض شد

بین جان وتنت ، پر از مرض شد

القصه رژیم  تو ، عوض شد

چون  چربی و قند و  اوره  بالاست.


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:28 | نویسنده : بیابانگرد |

زعال ای رو سیاه پست

زغال ای رو سیاهِ مردم آزار
گذشته دوره ات در کوی و بازار

نکن خلق خدا ، ازخویش بیزار

زمستان رفت و ماندت رو سیاهی

          

نجُستی خانۀ ، واماندگان را
ندادی شعله ای ، ره ماندگان را

نکردی گرم ، چون درماندگان را

زمستان رفت و ماندت رو سیاهی

             

ندانی جان به لب ، آن خسته کی شد
به فکرت ، روزگاری سرد ، طی شد

چو پیش از بهمن و اسفند ، دی شد

زمستان رفت وماندت رو سیاهی

             

تو گفتی آتشی در سینه داری
به سینه گوهری بی کینه داری

ببین چون ؟ چهره درآیینه داری

زمستان رفت و ماندت رو سیاهی


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:27 | نویسنده : بیابانگرد |

خدا رحمت کند سیمین ما را

خدا رحمت کند سیمین  ما  کو؟

قدیمی یاور و محبوب  ما  کو؟

جلالش میزبان ، مهمان ما کو

عروجش را نگر ، ازبین ما رفت

           

به عمرش جز نکویی ها  نپویید.

از او جز رحمت و خوبی نجویید

ز دستش شاخه هرزی نرویید

عروجش را  نگر  از بین ما رفت

             

کتابش سووشون ، شه کار او بود

که  بی شک برترین آثار او بود

الهی نعمت  از ، دادار او  بود

عروجش  را  نگر ،از بین  ما رفت


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:26 | نویسنده : بیابانگرد |

قصه فیل و آن شب تاریک

بشنو از من حکایتی شیرین
وز سخن های کهنه و دیرین
نیست از مهر و زان مه سیمین
قصه فیل و آن شبتاریک

           

سخن از افتراق بی پایه است
قِلت نور و کِثرت سایهاست
ماجرایی ، که نغز و پر مایه است
قصه فیل و آن شب تاریک

           

پای فیل است و آن شب بی نور
گو چرا خواند آن ستونش ، کور
توبخوان بهر این سر پر شور
قصه فیل و آن شب تاریک

             

دید محدود و حس خود خواهی
می کِشد گر تو را به گمراهی
پس بخوان بهر درک و آگاهی
قصه فیل و آن شب تاریک


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:24 | نویسنده : بیابانگرد |

منم و لا اله الا او

بشنو ازعشق و از پریشانی
شور و حال و ز نور ایمانی
حال  ما را ، تو نیک میدانی
منم و لا اله الا او

           

چون نه در بند فرقه و دینم
کل عالم ، مسخرش بینم
رام دامش که دانه برچینم
منم و لا اله الا او

           

هر که دارد برای خود یاری
کی بود ، با کسی ، مرا کاری
اوست تنها به قلب من جاری
منم و لا اله الا او

           

صنمی بر جمال می نازد
عاشقش برکمال می نازد
منعمی کو به مال می نازد
منم و لا اله الا او

             

می خورم وز شراب دردانه
می زنم جان و دل به خمخانه
گو کجایند جان و جانانه
منم و لا اله الا او

          

چون دمی پیش اهل راز شدم
بس زدم زخمه همچو ساز شدم
او شدم تا که سر فراز شدم

منم و لا اله الا او


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:21 | نویسنده : بیابانگرد |

به گمانم که عاشقت هستم

گفته بودی،  که لولی  و مستم

ساغر و  باده  بر سر و دستم

تا که زنار در  رهت بستم

به  گمانم که عاشقت  هستم.

           

روی ماهت ،چو ماه عالمتاب

تو  بگو، من چگونه آرم  تاب

آن دو چشمت ربوده از من خواب

به  گمانم که عاشقت  هستم.

             

گشته  سهمم  همه پریشانی

سخن ات ، آیه  های ایمانی

چه  بگویم ، زآنچه می دانی

به  گمانم که عاشقت  هستم.

             

دی  شنیدم که رهروی بی جفت

جان و  دل را به این سخن می سفت

گویی از ، عمق  جان من ، می گفت

به  گمانم که عاشقت  هستم.

             

ای که سیمین بری و تن نازی

با  دلم این  چنین  مکن  بازی

فاش می گویمت  کنون رازی

به  گمانم که عاشقت  هستم.

             

الغرض ، بی بهانه میگویم

چهره با اشگ دیده می شویم

راز این  حال  زار می جویم

به  گمانم که عاشقت  هستم.


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:20 | نویسنده : بیابانگرد |

بگو از جان ما چه می خواهی

گفته ای ، اهل حق و درویشی

در توجه ز دیگران پیشی

تا به کی مست شهوت خویشی

بگو از جان ما چه می خواهی؟

            

ای که گفتی به خطه ای  شاهی

صاحب  لشکری  و خرگاهی

عاقبت بین ، نماندت جاهی

بگو از جان ما چه می خواهی؟

 

تو که مفتی شهرما هستی

خوردن نان دین بود پستی

تو چرا بد کنی  و بد مستی

بگو ازجان ما چه می خواهی؟

         

ای که کارت فقط  ربا خواری

از ترحم  صحیفه ات  عاری

بی اثردر تو گریه و زاری

بگو از جان ما چه می خواهی؟

            

هان ، که بر تن سپید جامه کنی

درد مردم دوا به نامه کنی

پس چرا خون دل به خامه  کنی

بگو از  جان ما چه می خواهی؟

             

با توام نا نجیب  بازاری

سهم من ازتو است بیزاری

تا به کی خلق را می آزاری

بگو از جان ما چه می خواهی؟

             

وآن ، که دائم  نشسته  بر کرسی

ازتن خسته جان چه می پرسی

جیب تو مملو است  و دل قرصی

بگو ازجان ما ، چه  می خواهی؟

             

سنگ زیرین آسیا ماییم

صاف و بی غش ، بی ریا ماییم

گفته ای زشت و روسیا ماییم

بگو از جان  ما چه  می خواهی؟

            


موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 13:18 | نویسنده : بیابانگرد |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.